یک شب پر برف و سرد روی یه بالش زرد خوابیده بودم راحت تا کنم استراحت
مامان خوب و نازم قصه می گفت برایم قصه هایی رنگارنگ ماجراهایی قشنگ
تا کم کمک خوابیدم یه خواب خوبی دیدم خواب یه اتش نشان یه انسان قهرمان
این آدم مهربون اومده بود مهدمون می گفت به ما بچه ها نوگلای خوب ما
وقتی که فصل سرماست فصل فرار گرماست درها رو خوب ببندید شادی کنید بخندید
تو مصرف برق وگاز اسراف نکن گل ناز بخاری و شومینه گرما میدن به خونه
وسیله های گازی نیستن برای بازی بزرگترا که نیستن هرگز به گاز دست نزن
ای کودک خوب من به سیم برق دست نزن
تاکید می کرد دوباره با انگشت اشاره کار خطرناک نکن دلهارو غمناک نکن
حالا بگیم 1،2،5 125
حفظ کردن این شماره زحمتی اصلا نداره الهی سلامت باشین خوشحال و راحت باشین...