رنگ غم

دیروز پیامی از صمیمی ترین دوستم رسید که خبر فوت پدر عزیزشو به من داد...خبرش منو خیلی ناراحت کرد...با خودم گفتم کاش نزدیکش بودم تا می تونستم دلداریش بدم...یادم اومد اون شبایی که تو محوطه تاریک پشت خوابگاه صدف سر روی شونه هم می گذاشتیم و از غم دوری خانواده های های گریه می کردیم...

ای کاش الانم پیشت بودم تا تو رو در آغوش می گرفتم و تو عقده دل باز می کردی و یکم سبک میشدی....

 

عزیز دلم،خواهر مهربونم امیدوارم خدا بهتون صبر فراوان بده...

 

شادی روح  همه سفر کرده ها به خصوص پدر دوست عزیزم فاتحه و صلوات...

 

 

 

پی نوشت:یادم اومد از برادرای دوستای مجازیم المیرا جان و زهرا جان...خدا رحمتشون کنه

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.