دوباره بیماری...

سلام پسر گلم

از ظهر دیروز دوباره بیحال شدی و بعدشم تب کردی...بهت شربت استامینوفن دادم و خوابیدی ولی دوباره ساعتای 5 بود که دیدم داغی...بابا رو صدا زدم و بردیمت دکتر...متخصص اطفال که نیست شکر خدا عصر پنجشنبه...رفتیم پیش دکتر نژاد رحیم که بابا باهاش آشناست و اونم بعد معاینه گوشات گفت گوش راستت عفونت کرده و همچنین گفت به خاطر سابقه تشنج ناشی از تبت باید هر جور هست نذاریم تبت بالاتر بره و یه چیزایی گفت که من و بابا از متخصص نشنیده بودیم واگه شنیده بودیم برعکسش بود و برامون عجیب بود،ولی خب به حرفش گوش دادیم...

 

خلاصه اینکه دیشب شب سختی بود،ساعت به ساعت بیدار شدن و چک کردن تب جنابعالی...الحمدلله الان بهتری ومشغول آتیش سوزوندن

 

 

 

 

 

پی نوشت:بابات میگه نصف عمرم تموم شد به خاطر مریضیای علی و جوری اینو میگه انگار اون نصفش اومده چسبیده به من!!!خدایا ممنونتم که منو مامان کردی ،بذار بقیه هر چی می خوان بگن...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.